محمد بردیامحمد بردیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

بردیای مامان

منو ببخش

سلام مهربون من امروز برای اولین بار وقتی صبح ازت جدا شدم و می خواستم بیام سر کار ،پشت سرم گریه کردی دیوونم کردی پریشونم کردی نازنینم دیگه هرگز گریه نکن این منم که باید گریه کنم که پسر نازمو تنها می ذارم تو که چیزیو از دست نمی دی تازه مامانی و بابایی هم که کلی باهات بازی می کنن امیدوارم همیشه خنده روی لب های قشنگت باشه و سالم و سلامت باشی تو فقط بخند که من با خنده های تو روحیه می گیرم دوستت دارم عزیزم منو ببخش ...
20 فروردين 1391

قهرمان منی

سلام کوچولوی من  هر روز که می گذره بیشتر و بیشتر عاشقت میشم مخصوصا اینکه تو هم هر روز داری بیشتر دلبری می کنی و به من وابسته تر میشی خیلی برام عزیزی وقتی می خندی تمام دنیا به روی من می خنده و وقتی اخم می کنی یا ناراحتی دنیام دیگه مفهومی نداره  خیلی با تو خوشحالم ولی بیچاره بابا که از وقتی تو به دنیا اومدی اون تنزل رتبه پیدا کرده و خیلی هم ازاین موضوع ناراحته اما چیکار کنم حتی وقتی به اون نگاه می کنم همه ذهنم فقط تویی  نگاهم تویی نفسم تویی حرفام تویی فقط تو تو تو دوستت دارم کوچولو دیروز یه کار جدید کردی من اسباب بازیاتو می ذارم توی یک سبد در دار دیروز خودت درشو باز می کردی و با دست کوچولوت نگه می داشتی و با اون دست دی...
19 فروردين 1391

اولین عیدت مبارک

سلام بهترین من من عادت کردم که دیر به دیر بیام اینجا باور کن وقتمو حسابی پر کردی البته تقصیر تو نیست منم که مدیریت زمان بلد نیستم بگذریم سال نو مبارک اولین عیدت مبارک ان شاءاله تمام این سال و سال های آینده برات مبارک و پر خیر و برکت باشه  وااااااااااای که چقدر آقا شدی حالا دیگه چهار دست و پا می ری ،می رقصی ، دست می دی و تقریبا می گی یالا " آ آ " از خواب که بیدار می شی خودت میشینی واااااااای این آخری رو امروز صبح ساعت 5 انجام دادی معرکه بود خیلی خوشم اومد فقط من دیگه نمی تونم حتی 5 دقیقه بعد از بیداری تو چرت بزنم چون بلند می شی میشینی و بعد هم ممکنه یا عقب عقب حرکت کنی یا چهار دست و پا و .... خلاصه عاشقتم ...
15 فروردين 1391

چهار ماهه شدی

چهار ماهه شدی و من یه عذر خواهی بهت بدهکارم که تا امروز وبلاگت رو آپ نکردم ببخشید الان روی پام نشستی و داری فضولی می کنی اونقدر وول می زنی که نمی تونم تایپ کنم  دلت می خواد بری تو لپ تاپ !!! خیلی عااااااااااااااااااااااااشقتم مورچه من امروز نیم ساعت پیش مامان بزرگت(مامان بابا) گذاشتمت نمی دونی چه قشقرقی به پا کردی مامان بزرگت سریع به من تلفن زد و من دوون دوون برگشتم خونه تا بغلت کردم آروم شدی دیگه منو بابا رو خیلی خوب میشناسی الانم دستمو پر از تف کردی بسیار سپاسگذارم عکس یک روزگی اینم دوماهگی این عکس سه ماهگیته   ...
23 آبان 1390

تولدت مبارک

سلام فرشته کوچیک من بالاخره پا به این دنیا گذاشتی تولدت مبارک عزیزم نمی دونی من و بابا چقدر خوشحالیم و احساس خوشبختی می کنیم  به جز روز سوم و چهارمت که زردی داشتی و من و بابا داشتیم دق می کردیم تو بزرگترین و بهترین هدیه خدایی عزیزم تو عشقی تو نفسی تو عمر مایی  ان شاء اله خدا تو رو برای ما نگه داره امروز بابا رفت و برات شناسنامه گرفت اسمت برای اولین بار توی ثبت احوال ثبت شد "محمد بردیا " اسمت هم مثل خودت تک تکه جیگر مامان     ...
22 تير 1390

فردا.........

سلام عشق من بالاخره 9 ماه انتظار داره تموم میشه 9 ماه دلواپسی و که سخت ترین روزش هم همین امروزه! خیلی دلشوره دارم آخه فردا باید برم بیمارستان تا تو پا به این دنیا بذاری هزار جور فکر و خیال دارم دارم دیوونه میشم بابا هم خیلی دلواپسه ولی خودشو می خواد خونسرد نشون بده !!!! عزیزم به هر حال مهم ترین دعای ما اینه که تو سالم باشی واااااااای چقدر امروز دیر می گذره امیدوارم هر کی این وبلاگ رو می خونه واسه نی نی من دعا کنه ای خداااااااااااااااااااااا ای بزرگ ای کریم از روی لطف و کرمت  کاری کن که بچه من صحیح و سالم به این دنیا بیاد  ای مجیب الدعوات ای خدا خواهش می کنم به من و شوهرم هم سلامتی و عمر طولانی بده تا بتو...
9 تير 1390

بدون عنوان

سلام بردیا جونم ببخشید دیر دیر می نویسم تو خونه اینترنت خیلی کم سرعته !!! امروز بابا جونت مریض شده و خونه خوابیده خیلی نگرانشم می دونم تو هم ناراحتی واسش دعا کن باشه؟ بابا مسموم شده ومسمویتش هم میگن یک نوع ویروس جدیده اون بیشتر از خودش نگران توئه چون اگه من مریض بشم دارو نمی تونم مصرف کنم و ممکنه تو اذیت بشی
10 خرداد 1390

اتاق زیبای تو

سلام قند عسلم گل پسرم که امروز خیلی ووووووووول خوردی و جدیدا هم از این تکون ها دردم می گیره اتاق نازنینت آماده شد و حالا عکساشو می تونم برات اینجا بذارم این تختته همراه کالسکه و کریر و ساک این هم کمد و اینم از فرش اتاقت ...
31 ارديبهشت 1390

سیسمونی

  سلااااااااااااااااااااااااااااااااام ببخشید چند وقته ننوشتم خیلی سرم شلوغه بعد از اینکه مامان نازم از سفر قشم اومد دیدم یه عالمه چیز میز برات خریده حتی الان یک کت و شلوار هم داری شیطون بعد از اون هم با هاش رفتم خیابون جامی و برات تخت و کمد سفارش دادیم و بعد از اونم خرید فرش و کالسکه و کریر و ... بود الان فقط اتاقت پرده نداره دیروز هم اتاقت رو چیدم خیلی قشنگ شده عزیز دلم این روزا خیلی وول می خوری می دونم جات تنگ شده خیلی برات ناراحتم اما تو یک سایتی نوشته بود تمام این مراحل جنینی باعث میشه که تو تجربه کسب کنی هر چند بعد از تولد یادت نیاد اما توی ضمیر ناخودآگاهت ضبط میشه خیلی دوستت دارم خیلی مخلصم خیلی می خوامت عشق من! ...
7 ارديبهشت 1390

وزن اضافه!!!!!

۱۴ فروردین رفتم دکتر و اون از اضافه وزن من متعجب شد آخه ۱۱ کیلوگرم اضافه وزن دارم اون موقع هفته ۲۶ رو تمام کرده بودم و خانوم دکتر گفت دیگه باید غذاهام رو کنترل شده بخورم اما آخه اگه من رژیم بگیرم می ترسم نی نی خوشگلم چاقالو نشه!!!! من باید چی کار کنم؟؟؟؟؟ همه فامیلامون ۱۷ الی ۲۲ کیلو وزن اضافه کرده بودن ........ من ۷ روزه که در موردن خوردن و نوش جان کردن یه خورده رعایت می کنم و نیم کیلو هم کم شدم به نظرتون باید ادامه بدم یا در نهایت آرامش شکمم رو صفا بدم ...
20 فروردين 1390