تاب و سرسره
سلام عشق من 23/1/91 یعنی چهارشنبه ناچار شدم تا دیر وقت اداره باشم تقریبا 10 ساعت ازت دور بودم وقتی از اداره برگشتم برای اینکه از دلت در بیارم بردمت پارک خاله شقایق و مامان منیره هم اونجا بودند خلاصه من و تو با مامان بابایی رفتیم پارک خیلی هیجان داشتی کلی ذوق می کردی وما برات می زدیم و تو هم برامون کلی تو پارک رقصیدی جالب بود ولی از همه جالب تر اینکه برای اولین بار دیدم داری بشکن می زنی !!!!! دو تا دستاتو روی هم گذاشتی و یک انگشتت رو تکون می دادی وااااااااااای همه دیوونه شده بودیم آفرین مهربون! بعد از اینا بردمت روی سرسره گذاشتمت اونقدر خندیدی که نگو اینم از اولین سرسره! 24/1/91 فرداش که دیدم پسر خوبم با ...