محمد بردیامحمد بردیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

بردیای مامان

بلبل من

عشق بی همتای من مرد من بزرگوار من آخه چی صدات کنم وقتی از همه دنیا برتری و تو دنیای من فقط تو می درخشی عزیزم جدیدا خیلی بلبل شدی اما متاسفانه خیلی حساسی و زود بهت بر می خوره جرات نداریم بهت چیزی بگیم !! تقریبا ٥ -٦ هفته پیش بود که دیدیم یک دفعه تو لکنت زبون پیدا کردی دیوونه شدم کلی غصه خوردم ٣ هفته طول کشید تا فهمیدم به خاطر روحیه لطیفته بنابراین تصمیم گرفتیم دیگه باهات دعوا نکنیم ما چقد بد بودیم که با فرشته با محبتی مثل تو گاهی دعوا می کردیم البته بعضی اوقات آدمو دق می دی اما وقتی بعدش با پشیمونی سرتو کج می کنی و می پرسی:‌منو دوست داری؟ آدم به جای اینکه .... چی بگم آدمو کلی خجالت می دی!!! عشق من با نمک من به هر حال الان با رعایت...
23 شهريور 1392

اولین کادو واقعی

عشق بی همتای من پسر با معرفتم نفس من ای کسی که بدون تو فقط هیچم و قبل از تو هم هیچ  بودم ای که همه چیزم رو توی تو می بینم ای کسی که وقتی بوت می کنم عطر بهشت به مشامم می رسه منو ببخش اگر گاهی بدم گاهی خوب  منو ببخش که همیشه برات شادی نمیارم منو ببخش که مثل تو نیستم که سراسر عشق عرضه کنم چند روز پیش با بابا رفتی مغازه و تخم مرغ شانسی صورتی خریدی توش یه شکلات بود و یک جفت گوشواره و اونو دادی به من منم همه جا گفتم اینو بردیا برام خریده و کلی بوست کردم و پز دادم اما دیشب با بابا دوباره رفتی مغازه ، بابا میگه خودت رفتی سمت تخم مرغ شانسی های صورتی و گفتی : برا مامانم! بعد هم خریدی و اومدی وقتی توی آسانسور بودین تو اونو ا...
2 تير 1392

عشق یعنی تو

سلام بردیای من تو عشقی هستی که هرگز با عشق های دیگه تو دنیا قابل قیاس نیستی آغوشت بوی آرامش میده و دستات بوی اعتماد و بوسه هات بوی عطش نمی خوام کلیشه ای حرف بزنم اما باور کن فقط با تو خوشبختم وقتی بغلت می کنم بوت می کنم دستاتو می گیرم باهات بازی می کنم احساس می کنم دنیا جای قشنگیه برای زندگی کردن خیلی بزرگ شدی همه کلمات رو می گی شعر می خونی چقدر به نقاشی علاقه داری و در کل تمام علایق منو داری از بودن با تو لذت می برم تو هم یکی از مهمترین چیزایی که ازش لذت می بری اینه که بشینی کنارم و بگی :" بیا حرف بزنیم " بعد هم سریع میگی:" به ظنرت درو بستی تو تو نیاد اینجا" به "ظنرت" یعنی به "نظرت" عاشقتم خودت فکر می کنی تو خیلی از اینکه با من حر...
29 ارديبهشت 1392

خیلی مردی!!

بهترین پسر روی زمین و قهرمان جهانی هر چی میگیم تو یه سورپرایز بزرگ برامون در اون رابطه داری 3 شب پیش با خاله بهاره داشتیم شام می خوردیم که من یه قاشق به تو دادم تا سرت گرم بشه و بذاری بهت غذا بدم خاله بهاره گفت:" اون قاشق من بود" منم گفتم اگه می خوای یه قاشق بهت بدم که اون نخواست آخه ماکارونی داشتیم بعد از چند دقیقه بهت یک قاشق کوچولو دادم تا خسته نشی و تکراری نباشه بهاره گفت:" چرا؟" من:" می خوام حوصله بچم سر نره" بهاره:" خب از اول همینو می دادی چرا قاشق من بیچاره رو دادی؟؟" یک دفعه تو قاشق بهاره رو برداشتی و بهش دادی و گفتی:" موس" یعنی :" مرسی"!! واااااااااااااااااای که چقدر تو بی نظیری   پریشب خیلی عصبانی بودم آخه تو شیرتو کامل نخ...
28 آبان 1391

کلمات جدید کارهای تازه

فرشته مهربون من الان خیلی شیرین شدی البته در عین حال خیلی هم پر خطر شدی هر چیزیو بر میداری و می خوری باهاش راه هم میری و گاهی تلو تلو می خوری و همش من توی اضطرابم  پریروز هم یه چیزیو زدی توی چشم راستت الهی بمیرم برات ببخشید عزیزم باور کن هر چقدر هم حواسمون بهت باشه باز یه راهی پیدا می کنی گولمون بزنی  مثلا می خوای کنترل رو برداری از روی میز می بینی ما حواسمون هست الکی می ری یه سمت دیگه بعد یک دفعه همین که ما محو اون کارت شدیم و خندیدیم می ری کنترل رو قاپ می زنی!!!!!!!!!! عاشقتم تازگی ها نه سلام یاد گرفتی بگی نه بله نه آره اما می دونی چی می گی؟ " عزیزم . جیجرم " دیوونتم  فهمیدی توی این دنیا کار ها با چه ک...
20 شهريور 1391

راه می ری جوجوی من

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا حالا دیگه راه می ری عزیزم از این اتاق می ری اون اتاق  از این طرف می ری اون طرف  هی به همه چیز اشاره می کنی می گی:"مامان از این  از این" یا " بابایی از این از این" منو بابا رو دیوووووووونه کردی پریشب ساعت 12.5 شب داشتی خواب می دیدی و توی خواب گفتی:" بابایی" خیلی شیرین شدی  مدام اسم ما رو صدا می زنی    انگار از اینکه می تونی راخت کلمه مامان و بابا رو ادا کنی خوشحالی  و انگار از اینکه می تونی بدون هیچ ترسی قدم برداری لذت می بری    یک کلمه جدید هم یاد گرفتی و ما رو دیو...
1 شهريور 1391