محمد بردیامحمد بردیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

بردیای مامان

بلبل من

1392/6/23 10:48
نویسنده : مامان
487 بازدید
اشتراک گذاری

عشق بی همتای من مرد من بزرگوار من آخه چی صدات کنم وقتی از همه دنیا برتری و تو دنیای من فقط تو می درخشی

عزیزم جدیدا خیلی بلبل شدی اما متاسفانه خیلی حساسی و زود بهت بر می خوره جرات نداریم بهت چیزی بگیم !! تقریبا ٥ -٦ هفته پیش بود که دیدیم یک دفعه تو لکنت زبون پیدا کردی دیوونه شدم کلی غصه خوردم ٣ هفته طول کشید تا فهمیدم به خاطر روحیه لطیفته بنابراین تصمیم گرفتیم دیگه باهات دعوا نکنیم ما چقد بد بودیم که با فرشته با محبتی مثل تو گاهی دعوا می کردیم البته بعضی اوقات آدمو دق می دی اما وقتی بعدش با پشیمونی سرتو کج می کنی و می پرسی:‌منو دوست داری؟ آدم به جای اینکه .... چی بگم آدمو کلی خجالت می دی!!! عشق من با نمک من به هر حال الان با رعایت های ما بهتر شدی

دیروز رفتیم خونه مامان منیر تا درو باز کردن گفتی:" منیر تو می دونی دور موتور چیه؟" از بس تند حرف زدی مامان منیر اولش نفهمید چی می گی بعد که فهمید پرسید:" چیه؟"

گفتی:" اووووون وقتی گاز می دی.... اینه!" بعد به ددی گفتی :" تو پرایده"

الهی فدات بشم  بلافاصه هم پرسیدی:" می دونی تاور چیه...... جثقیل ننده" 

 یعنی____جرثقیل گنده

هفته گذشته هم با مامانی رفته بودین حیاط ! مامانی میگه: داشتم باغچه رو هرس می کردم برای اینکه آقا بردیا کار خطرناکی نکنه گفتم سرشو مشغول کنم ...... خلاصه یک بار بهت چند تا برگ میده میگه ببر بنداز توی اون جعبه کنار حیاط و تو با خوشحالی می بری دفعه دوم هم می بری دفعه سوم دیگه شاکی می شی و در حین بردن یه نگاه به مامانی می کنی و غرغر کنان می گی:"‌به من چه!" و بعد می بری و می ندازی توی جعبه !!

آخه فسقلی ٢ ساله من تو هم غر می زنی!!!!! خسته شده بودی مامان جان؟

بردیا جونم عشق من به تو قابل گفتن نیست نمی تونم بگم عشقم بهت بیشتر شده چون از همون روز اول بیشتر بود!! اما گاهی از عشق بی حسابی که بهت دارم احساس می کنم داره نفسم وای میسته ! دلم می خواد قورتت بدم خوشمزه من! عشق من!

تمام سلول ها که چه عرض کنم تمام نوترون پروتون های من با عشق تو نفس می کشن وقتی دستاتو می گیرم احساس قدرت می کنم وقتی نگات می کنم آرامش می گیرم وقتی بوت می کنم توی عشقت غرق می شم و می میرم عزیزم

دیشب خونه باباحاجی اینا بودیم داشت تلویزیون سگ ها رو نشون می داد منم خودمو لوس کردم و گفتم:" بردیا من می ترسم " تو هم از جات بلند شدی و اومدی بغلم کردی که نترسم ! لینه که می گم با تو احساس قدرت می کنم تو از الان حامی منی دلگرمی و پشتیبانم

بردیا دوستت دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)