محمد بردیامحمد بردیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

بردیای مامان

عشق یعنی تو

1392/2/29 9:18
نویسنده : مامان
339 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بردیای من

تو عشقی هستی که هرگز با عشق های دیگه تو دنیا قابل قیاس نیستی آغوشت بوی آرامش میده و دستات بوی اعتماد و بوسه هات بوی عطش

نمی خوام کلیشه ای حرف بزنم اما باور کن فقط با تو خوشبختم وقتی بغلت می کنم بوت می کنم دستاتو می گیرم باهات بازی می کنم احساس می کنم دنیا جای قشنگیه برای زندگی کردن

خیلی بزرگ شدی همه کلمات رو می گی شعر می خونی چقدر به نقاشی علاقه داری و در کل تمام علایق منو داری از بودن با تو لذت می برم تو هم یکی از مهمترین چیزایی که ازش لذت می بری اینه که بشینی کنارم و بگی :" بیا حرف بزنیم " بعد هم سریع میگی:" به ظنرت درو بستی تو تو نیاد اینجا"

به "ظنرت" یعنی به "نظرت"

عاشقتم خودت فکر می کنی تو خیلی از اینکه با من حرف بزنی داری کیف می کنی نمی دونی که داری بزرگترین آرزوی منو برآورده می کنی دلم می خواد همه کارهامو رها کنم و همیشه با هم حرف بزنیم و بازی کنیم

دیروز از اداره که اومدم پیشت تا اومدی بغلم گفتی :" مامان منا من تو رو دوس دارم"

بردیا منم عاشقتم دوستت دارم تو نفس منی عمر منی

 ببخشید که تنهات می ذارم و میرم اداره امیدوارم در آینده از این موضوع به بدی یاد نکنی چون من سعی می کنم  بقیه روز برات جبران کنم

عشق بی همتای من فقط به روی من بخند

فقط بخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

محسن
29 اردیبهشت 92 11:43
ایران پاپ آپ بهترین راه کسب درآمد و افزایش بازدید وبلاگ شما هم اکنون با ورود به لینک ما برای ثبت نام اقدام کنید. http://irpopup.ir/index.php?page=register&refer=1865
مرتضی
5 خرداد 92 13:35
سلام، الان 6 ماهه که کارمند شدم و اومدم یه شهر غریب، از عید مامانمو ندیدم. اتفاقی وبلاگتو دیدم. منو یاد مامانم انداختی و اشکو تو چشام جمع کردی با اینکه سی سالمه ولی همیشه مثل شما حرف میزد، وقتی نوشته ات رو خوندم فکر کردم مامانم داره با من حرف میزنه فقط حیف مامان من سوادش کمه. خیلی ازت ممنونم و امیدوارم هیچ وقت از بچه ات دور نباشی