محمد بردیامحمد بردیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

بردیای مامان

خیلی مردی!!

1391/8/28 11:51
نویسنده : مامان
427 بازدید
اشتراک گذاری

بهترین پسر روی زمین و قهرمان جهانی هر چی میگیم تو یه سورپرایز بزرگ برامون در اون رابطه داری 3 شب پیش با خاله بهاره داشتیم شام می خوردیم که من یه قاشق به تو دادم تا سرت گرم بشه و بذاری بهت غذا بدم خاله بهاره گفت:" اون قاشق من بود" منم گفتم اگه می خوای یه قاشق بهت بدم که اون نخواست آخه ماکارونی داشتیم بعد از چند دقیقه بهت یک قاشق کوچولو دادم تا خسته نشی و تکراری نباشه بهاره گفت:" چرا؟" من:" می خوام حوصله بچم سر نره" بهاره:" خب از اول همینو می دادی چرا قاشق من بیچاره رو دادی؟؟" یک دفعه تو قاشق بهاره رو برداشتی و بهش دادی و گفتی:" موس" یعنی :" مرسی"!! واااااااااااااااااای که چقدر تو بی نظیری

 

پریشب خیلی عصبانی بودم آخه تو شیرتو کامل نخورده بودی بعد همینطور که شیرت دستم بود و ایستاده بودم کنار یخچال به بابا گفتم :" بیا به مامانت زنگ بزنیم و عذرخاهی کنیم که خونشون نریم حوصله ندارم بچم شیرشو نخورده"

بابا گفت :" ادای مامانای خوبو درنیار"

من:" من خوب نیستم فقط مادریم که شیر و خواب بچش خیلی براش مهمه"

یک دفعه در کمال ناباوری تو بلند شدی اومدی شیر رو از دستم گرفتی و تا آخر خوردی و به من پس دادی!!!!!!! 

دیووووووووووونه شدم عشق من 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

شیرین مامی آیلین
6 آذر 91 18:09
ماشالله خیلی منطقی و با هوش. بوووووووووس
دایی بنی جون
17 آذر 91 12:56
سلام با عرض ادب امیدوارم حالتون خوب باشه.داستان لذت بخشی بود امیدوارم همیشه همینطوری شاد باشید.این نی نی ها عزیز هر چه بزرگتر میشن شیرین تر میشن (ازین). به وبلاگ پارسایی هم سر بزنید به روز شدیم.
مامان امیرسام
28 آذر 91 14:45
سلام مامان مهربون. ممنون که به من سر زده بودی. در مورد سوالی که پرسیدی برای اینکه احساسمو از گذشت اینهمه مدت بگم مجبور شدم برم و دوباره اون پست واکس 18 ماهگی رو بخونم و از این بابت باید ازت ممون باشم. بعضی از یادآوری ها گاهی اوقات لازمند انگار ! الان دقیقا نمی تونم چه احساسی دارم. راستش پسر من جزو بچه های خیلی خیلی سخت بود و الانم درسته دوران نوزادی اش طی شده و اون سختی های خاص دوران نوزادی رو گشت سر گذاشتیم ولی خوب با بزرگتر شدنش مسائل و مشکلات بزرگتری هم به عهده ی خانواده خصوصا مادرها می افته. نم یخوام اصلا بترسونمت. اولا که همه ی بچه ها مثل هم نیستن دوما که خدا آنقدر دل و روح مادر ها رو توسط همون بچه های سخت و شیطون حتی ! سرشار از عشق و محبت میکنه که در هر حال و هر صورت لذت مادری سرجای خودش می مونه و همراه بزرگتر شدن بچه ها بزرگتر و بیشتر میشه. امیدوارم خداوند همیشه نگهدار تو مادر عزیز و خانواده ی کوچت باشه.