سونوگرافی 90
در آخرین ويزيتم، دکتر جونم يك سونوگرافي براي ۱۴ فروردين ۹۰ برام نوشت اما
۶ فروردين بود كه من حس كردم دلم مي خواد برم سونو!! و مثل هميشه به پوريا چسبيدم كه الا و بلا بايد الان بريم خلاصه به هر زحمتي كه بود راضي شد و رفتيم سونو
اين دفعه به توصيه شهرزاد رفتم يك سونوگرافي ديگه ! آخه دو دفعه قبلي دكتر به شوشو اجازه نمي داد با من بياد و در ضمن با منم حرف نمي زد و كلا بد اخلاق بود اما كارش حرف نداشت
اما اين آقاي دكتر جديد هم به پوريا اجازه ورود داد و هم اجازه داد كه از لحظه لحظه هاي اون موقع با دوربين خودمون فيلم بگيريم
من روي تخت دراز كشيدم و كارگرداني شوهرم شروع شد!
چه روزي بود وقتي دكتر شروع به كار كرد يك دفعه صداي قلب برديا رو شنيديم پوريا توي پوست خودش نبود خيلي خوشحال شد بعد صورت نيمرخ برديا رو نشون دادو يك دفعه ديدم پوريا داره مي خنده من مانيتور رو نمي ديدم اما معلوم شد آقاي برديا خان كف پاي مباركش رو چسبونده به شكم بنده و يك كف پاي بزرگ روي صفحه مانيتور خود نمايي مي كنه پوريا تا همين ديشب قربون صدقه كف پاي برديا مي ره و داره ديوونه مي شه!!!!
بعد انگشت هاي دستش رو ديديم ديگه اين دفعه كمي مانيتور به سمت من چرخيده بود بعد هم صورت نازنين و ملكوتي پسرم ! واقعا كه همه جنين ها پاك و ملكوتي اند توي دنياي فرشته هان!
آقاي دكتر گفت:" نگاش كن ببين شبيه كيه؟"
وقتي نگاه كردم ديدم لب هاش مثل لب هاي خودمه اما قسمت هاي ديگه خيلي واضح نبود
خلاصه فيلم گرفتيم و با پوريا كلي ذوق كرديم و عشق برديا رو خورديم
توي راه برگشت پوريا اونقدر هيجان زده بود كه تمام مسير ها رو اشتباه مي رفت و كلي ما رو توي اتوبان چرخوند!!!!!!!
روز فوق العاده اي بود
اميدوارم هم برديا و هم تمام ني ني هاي دنيا سالم به دنيا بيان و تقدير و سرنوشت خوبي هم داشته باشن