محمد بردیامحمد بردیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

بردیای مامان

حاج رسول یا بردیا!!

   اصولا در خانواده ما هر کسی بچه دار می شود سر انتخاب اسم غوغایی بس مهیب برپا می گردد  . پدرم که صاحب ۵ دختر است نام های همه ما را غیر مذهبی انتخاب کرده است حالا که به دخترانش رسیده است از همه ما توقع دارد نام های مذهبی بگذاریم که البته در مورد ۳ دختر بزرگتر موفق نشد و حالا من فرزند چهارمم و نام پسرم را می خواهم بردیا بگذارم .پدر بزگوار من از  رضا و مهدی شروع کرد و سپس به عماد و میثاق رسید و حالا که کاملا ناامید گشته به من می گوید:" تو بردیا بگذار من حاج رسول صدا می زنم" من:" " البته بابای نازنین من خیلی شوخ است و همه کل کل هایش سر اسم گذاشتن شوخی است اما هر دفعه نه ماه شوخی می کند!!!!!!!!!!!!...
4 اسفند 1389

رفتم دکتر

  دیروز به خاطر دل دردم بالاخره دلو به دریا زدم و رفتم دکتر !! آخه همش می ترسیدم نکنه موج منفی بده و خبر بدی داشته باشه ولی باز پیش خودم فکر کردم اگرم بد باشه هر چه زودتر بفهمم که بهتره!! خانم دکتر گفت:"این نوع دردها طبیعیه ولی اگر ممتد و حاد شد باید سریعا در مورد درمان آن اقدام گردد" من:" " و دوباره صدای قلب بردیا رو شنیدم صدایی که طنینش هرگز تکراری نمیشه آقا بردیا عاشقتم دیروز کلی تو مطب وول خوردی تازه عصر دیروز هم یه حرکت جدید زدی فکر کنم داری رقصی چیزی تمرین می کنی ! ...
4 اسفند 1389

جوک 1

غضنفر يك زن حامله را تو اتوبوس ميبينه . بهش ميگه خانوم اين چيه ؟ زنه ميگه معلومه بچه ام هستش . ميگه دوستش داري ؟ زنه ميگه : خوب معلومه خيلي دوستش دارم . غضنفر ميگه پس چرا قورتش دادي ؟ ...
1 اسفند 1389

درد داشتم هوار تا!! قسمت 2

 نرفتم دکتر!!!! اما امروز بازم درد دارم از بس رفتم دکتر اعصاب مصابم داغونه ! تا حالا هر ۲ هفته یک بار رفتم اما دوست دارم این دفعه حداقل بیست روز بگذره بعد برم  .......................................................... دیروز بابای بردیا (پوریا) پرسید: امروز بردیا تکون خورد؟ من: آره انگار داشت ورزش می کرد! پوریا: پس چرا به من زنگ نزدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من: ...
1 اسفند 1389

درد داشتم هوار تا!!

  دیروز از ساعت ۷ صبح دل درد خیلی شدیدی داشتم تازه قرار بود ساعت ۹ هم کارگر بیاد خونه رو تمیز کنه آخه من دیگه خیلی نمی تونم خم و راست بشم به هر حال از  ترس اینکه مبادا مورد خطر ناک باشه به دکترم زنگ نزدم اما بالاخره وقتی دیدم دردم خوب شدنی نیست ساعت ۴ بعد از ظهر به دکترم زنگیدم خانوم دکتر گفت اگه شدید شد برم بیمارستان وگر نه فردا برم مطبش شدیدتر که نشد الانم یه ذره بهترم اما فکر کنم باید عصر حتما برم مطب چون هنوزم درد دارم نی نی کوچولوی مامان ، از دیروز اصلا نگران خودم نیستم فقط ناراحتم که مبادا تو هم اون داخل ناراحتی بکشی وقتی تکون می خوردی عشق می کردم الانم که دارم اینا رو تایپ می کنم داری وول می خور...
30 بهمن 1389

دوران بارداری هفته 20

سلام من در هفته ۲۰ بارداری هستم خیلی خوشحالم از اینکه خدا به من این فرصت رو داده که بتونم دوران حاملگی رو تجربه کنم امیدوارم لیاقت مادر شدن رو داشته باشم بچه من پسره و من اسمش رو گذاشتم بردیا یعنی بلند مرتبه و عالی مقام الان ۳ هفته است که دارم تکون خوردن و قل خوردنش رو احساس می کنم واقعا حس بی نظیریه عااااااااااااااااااااااااااااااشقشم البته جدیدا یه ضربه های خفیفی هم می زنه ولی بدی موضوع اینه که اگه یه روز تکون نخوره من و باباش از ترس می میریم و زنده میشیم
27 بهمن 1389

سوال

سلام این روزها خیلی دلم از داخل تیر می کشه شبها به پهلو می خوابم البته گاهی بیدار میشم و می بینم طاق باز خوابیدم .... به هر حال صبح ها دلم خیلی درد می گیره شما می دونین علت چیه؟؟؟؟ ...
27 بهمن 1389