ضربه های عاشقانه!
دیشب جمعه ۲۰ اسفند۸۹ ساعت حدود ۱۱ بود که تو شروع کردی به لگد زدن ! من هم مثل همیشه این خبر رو به بابات اعلام کردم از اونجایی که اون هم دیگه حالا می تونه ضربه های لگد تو رو احساس کنه زود دستش رو گذاشت روی شکمم ولی تو اصلا تکون نخوردی خلاصه تو لج کردی بابات لج کرد! و هی دستش رو جابجا می کرد تا بالاخره صورتش رو چسبوند به شکمم که یکدفعه تو یک لگد محکم زدی توی گونه بابات!!!!!!!!! پوریا بلند شد و گفت:" زد تو گوشم " و بعد هم کلی ذوق کرد من:" " و احتمالا تو:" " ...