مامانی
سلام مورچه من
خیلی دلم برات تنگ شده الان توی اداره هستم و به تو فکر می کنم می دونم که تو هم دلت برای من تنگ شده
عاشقتم پسر گلم
بابا همیشه برای ناهار خوردن میاد خونه مامانی و تو رو می بینه چند روز پیش هم وقتی میاد قبل از ناهار تو رو بغل می کنه و می بره بالا خونه خودمون تا یه چیزی برداره تو رو می ذاره وسط حال و خودش می ره تو اتاق
به من گفت تو نشستی و داد می زدی: " مامانی مامانی"
چیه عزیزم چیه عشق مامان ای کاش پیشت بودم و بغلت می کردم و بوت می کردم
خیلی دوستت دارم
باورم نمی شد تو هیچ وقت منو کامل صدا نزدی همیشه گفتی ماما
البته دیشب گفتی: مامان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی